سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که با حق بستیزد خون خود بریزد . [نهج البلاغه]

من دانشجوی ایرانی هستم
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:0بازدید دیروز:0تعداد کل بازدید:2106

آبتین جاهد :: 85/12/16::  3:32 عصر

داستان دموکراسی را 530 سال قبل از میلاد مسیح قلم زده اند. دورانی که آتنی ها شنل های بزرگ بر تن می کردند و با ایلیاد و اودیسه( اثر هومر) خواندن و نوشتن می آموختند. جامعه آن روز آتن حالا دیگر به افسانه ای تاریخی تشبیه شده است. افسانه ای که وقتی خاک از روی آن بر می گیری مردمانی در مقابل چشم رژه می روند که چند صد سال قبل از طلوع مسیح، بزرگترین بازار کتاب را در سرزمین غرب پهن کردند.می گویند پیسیستراتوس(حاکم آتن از 560 تا 527 ق.م و خالق تئاتر) با کشتی های باد بانی غلامان با سواد و مواد لازم را به آتن حمل می کرده است تا در آنجا با دیکته هومر به تقاضای خواندن در پایتخت یونان پاسخ گوید،اما آن طور که « ویل دورانت» می گوید هرگز تاریخ نویسان آتنی نتوانستند از اشباع چشمانی سخن بگویند که در آن روزگار آتن،خطوط ایلیاد و اودیسه را جارو می کرد. این سر گذشت مردمانی است که 530 سال قبل از آمدن عیسی بن مریم دموکراسی را تمرین می کردند. نوعی از حکومت مردمی که حالا در قرن ارتباطات، صنعت، انفجار آزادی فردی، علوم جامعه شناختی و... اندیشمندان آرزوی آن را در سر می پرورانند.« اعجاز آتنی» تنها واژه ای است که می تواند تمام خاطرات فرسوده یونانی را در خود جای دهد.خاطراتی که با گذشت روزگار شد محملی برای دنیا نوین و مبنایی برای تحلیل دموکراسی در هزاره سوم؛

اما این پایان کار نبود. دموکراسی آتنی بعدها در سراشیبی تندی قرار گرفت و شاخص های حکومت مردمی آنان، بحران های متعددی را پشت سر گذاشت. اگر روزگاری سربازان آتنی به دلیل تربیت فرهنگی و حضور در فضای حاکمیتی به دور از مناسبات ارباب و رعیتی، بزرگترین نزاع اخلاقی را در مقابل امپراطوری ایران بر پیشانی تاریخ حک کردند در 431 سال قبل از میلاد با کشتار بی رحمانه مردم جزیره دلوس- در دریای اژه- بنیان معجزه آتنی را با چالش های جدی مواجه کردند. هنوز هم تاریخ وقایعی همچون محکمه سقراط را از یاد نبرده است. دموکراسی آتنی ابتدا نمادی از یک دولت شهر بود، اما چرخش منفی اندیشه کار این معجزه را به جایی کشاند که حتی تاب دعاوی انسان دوستانه مسیح را نیاورد و از هم گسیخته شد. حالا با عبور از آن سال ها هنوز هم چالش های دموکراسی آتنی، بزرگترین چالش های دموکراسی در قرن حاضر است. مسائل و گره هایی که به باور اندیشمندانی همچون« کارل پوپر» تنها ماهیتی اخلاقی و فرهنگی دارند. یونانی ها برای تشخیص حکومت بد از حکومت خوب، آن را به انواع سلطنتی(به وسیله فردی خوب اداره می شود و شکل تحریف شده آن توسط فردی بد تمشیت می شود)، اشراف و اریستوکراسی(به وسیله چند فرد خوب اداره می شود و شکل تحریف شده آن، الیگارشی توسط چند فرد بد سامان می یابد) و دموکراسی( حکومت مردم، انبوه افراد و توده) تقسیم می کردند. الگوهایی که هر کدام دارای مفاهیم مشخص بود. می توان به جرات گفت که تعاریف این الگوهای مختلف حکومتی توسط افلاطون سیقل خورد و به جایی رسید که نام افلاطون در صدر جدول خداوندگان اندیشه سیاسی قرار گرفت. هنوز هم اندیشه افلاطونی تکیه ای محکم بر بسیاری از دیالوگ های حکومتی جهان دارد و خوش نشینی چندین هزار ساله را به رخ می کشد. اندیشه ای که مرز سرخ چالش در راه رسیدن به دولت شهری واقعی از اقتدار مردمی است. افلاطون معتقد بود که در میان توده مردم، افراد بد بسیار فراوان هستند بنابراین نوع حکومت مردم نمی تواند شکل صحیحی از حکومت باشد، اما فرزانگانی در بین مردم زندگی می کنند که به واسطه اتصال با منشا حقیقت می توانند مردم را از تباهی نجات دهند. البته نگاه افلاطونی بعدها تغییر یافت به نحوی که وی اعلام کرد این فرزانگان در میان فرزندان طبقات خاصی از جامعه نیز وجود دارندکه با یک سلسله از آموزش ها صلاحیت حکومت کردن را بدست می آورند. او در واقع نوعی نژاد پرستی را ترویج می کرد و بر این باور بود که حکومت تنها در صلاحیت افرادی است که با دیگران فرق دارند. این آموزه نژاد پرستانه افلاطون به آرامی توسط مسیحیان تغییر یافت ولی در نهایت بر این پرسش متکی بود که « چه کسی باید حکومت کند». پرسش فوق دردنیای بعد از افلاطون هم ادامه یافت و شکی نیست که در حال حاضر نیز این پرسش به صورت نا خود آگاه در کنش های سیاسی جوامع مختلف به دنبال پاسخ سرگردان است. افلاطون به پرسش « چه کسی باید حکومت کند» این گونه پاسخ داد: « بهترین فرد باید حکومت کند». مارکس و انگلس پاسخ دادند:« طبقه پرولتاریای خوب باید به جای سرمایه دار بد حکومت کند». و این روند ادامه یافت تا دوران جنون آمیز هیتلر که او نیز چون« چه کسی باید حکومت کند» را به لحاظ بنیادین صحیح ترین پرسش سیاسی- اجتماعی می دانست در پاسخ به آن گفت که« من باید حکومت کنم». تمام این پاسخ ها در طول تاریخ سیاسی جهان از سوی ارائه کنندگان و طرفداران آنها با عنوان اخلاقی ترین پاسخ های سیاسی- اجتماعی معرفی شده اند، اما این پرسش که آیا محروم کردن افراد از مشارکت سیاسی توسط عده ای که خود را برترین می دانند می تواند رهیافت اخلاقی باشد؟ توجیه اخلاقی تمام پاسخ های داده شده به« چه کسی باید حکومت کند» را با چالش مواجه کرده است. آتن قرن پنجم در اوج اعجاز خود نظریه« چه کسی باید حکومت کند» را تبدیل کرده بود به این انفجار فکری که آیا اشکالی از حکومت وجود دارند که به ما اجازه دهند خود را به راحتی و بدون خونریزی از تبعیت از یک حکومت شریر، ناتوان وزیان بار رها سازیم؟
چنین پرسشی نقطه عطف اختلاف با اندیشه افلاطونی است. دیالوگ افلاطون در انتها تنها افرادی را نشان می دهد که در مقابل هیچ چیز خود را پاسخگو نمی دانند. این تابلوی حکومتی درست از همین ناحیه فرایندی غیر اخلاقی را به تصویر می کشد. تصویری که تمام مخاطبین خود را نیز به جرگه سقوط اخلاق هدایت می کند. رسیدن به چنین مرزی از رابطه عمودی میان حکومت و جامعه، مرز سقوط دموکراسی آتنی را شکل داد و از آن روز تا به هزاره سوم همچنان حکومت داری در این منحنی چرخ می زند که آیا باید برگزیدگان و فرزانگان تنها راویان حکومت باشند؟ یا فارغ از مالکیت صندلی حاکمیت تمام انسان ها می توانند بخت خود را در چرخاندن سکان سیاست اجتماعی بیازمایند؟ اگر آن طور که افلاطون می گوید انتصاب فرزانگان و فرزندان آنها اخلاقی ترین نوع حکومت داری است پس محروم شدن جماعت زیادی از طبقات مختلف انسان اجتماعی از زندگی سیاسی چگونه در این ظرف اخلاقی می گنجد؟ در حال حاضر حتی حکومت اکثریت مردم نیز از سوی اندیشمندان جهانی مردود شناخته شده است. چه؛ دیکتاتوری اکثریت تجربه تلخی است که انسان هزاره سوم طی سالیان گذشته در کوله بار خود جمع کرده است. امروز دموکراسی چیزی نیست جز نهادهایی که آماده شده اند تا خود را در برابر دیکتاتوری محافظت کنند. بر این مبنا تنها رهایی بدون خونریزی و یا گفتن همان واژه معروف« نه» بدون کوچکترین دردسر ملاک دموکراسی است، تا بتوان با آسودگی حکومت های رسیده به مرز جباریت را پشت سر گذاشت. در غیر این صورت کابوس دموکراسی همچنان واقعی ترین پدیده اجتماعی محسوب می شود. کابوسی که با فرو پاشی اعجاز آتنی دست به دست شده است و تا امروز حکومت واقعی مردم را به رویایی دست نیافتنی تبدیل کرده است. امروزی که دیکتاتوری اکثریت جایی هم در نقشه اجتماعی جهان برای دیکتاتوری اقلیت باز کرده است. این یک واقعیت است و برای درک آن خیلی نباید دور شد. آیا حکومت هایی در جهان وجود دارند که اجازه دهند انسان به راحتی خود را از نا توانی آنان نجات دهد؟



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

2106

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
من دانشجوی ایرانی هستم
::اشتراک::